کد مطلب:224123 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:642

انتقال مرکز خلافت از مرو به بغداد
شورش عباسیان مأمون را مجبور كرد از مرو به بغداد برود ولی دو سد بزرگ در پیش داشت یكی مقام شامخ ولایتعهدی بود كه بنی عباس با او جدا مخالف بودند و لذا برای استمالت خاندان خود حضرت امام رضا علیه السلام را در طوس مسموم كرد و به خاك سپرد و حركت نمود كه خیالش راحت شود و بتواند بنی عباس را تهنیت بگوید و به این عمل جلب موافقت آن ها بنماید.

دیگر فضل بن سهل بود كه با همه فداكاری كه در راه موفقیت مأمون كرده بود او را در حمام مقتول كرد تا در مقابل تصمیم تازه ی او سدی و مانعی نباشد و یك جهت به طرف بنی عباس رفت.

علویین هم با از دست دادن شخصیت بزرگی چون امام رضا علیه السلام واقعا عزادار شدند زیرا جمع آن ها به این وجود مبارك بود و افتخار و عظمت آن ها به این محور عالم وجود بود كه به حیله و مكر قربانی سیاست حكومت چند روزه ی دنیای مأمون شد و آن ها هم از هم متفرق شدند



[ صفحه 3]



مأمون در بغداد بر بنی عباس فائق آمد و مخالفین را سركوبی كرد و آن ها را به عملیات خود راضی نمود و گفت این همه نقشه برای حفظ خلافت در سلسله ی شما بود كه اگر این نقشه را بازی نمی كردم توفیقی حاصل نمی شد و اینك من در اختیار شما بنی عباس هستم و چنین هم شد ولی باز هم روی غریزه علمی گاهگاهی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و افضلیت او و از مقام شامخ ولیعهد خویش یاد می كرد و حتی با علمای بغداد در این رشته احتجاجاتی كرده است.

هندوشاه می نویسد مأمون پس از كشتن فضل و امام رضا علیه السلام به اهل بغداد نوشت آن هر دو درگذشتند خصومت و دشمنی شماها برای چیست؟

آل عباس جواب های سختی به او دادند تا حركت كرد به سوی بغداد ابراهیم بن مهدی و فضل بن ربیع گریختند و زینب دختر سلیمان بن عبدالله بن عباس كه زنی فصیحه و بلیغه بود و نزد عباسیان احترامی به سزا داشت پیش مأمون رفت گفت چه چیز تو را بر آن داشت كه خلافت را از خاندان خویش به خاندان علی منتقل كنی؟؟

مأمون گفت ای عمه - علی بن ابیطالب چون به خلافت رسید با آل عباس نیكوئی بسیار كرد عبدالله را به بصره فرستاد عبیدالله را به یمن قثم را به سمرقند ولی از آل عباس هیچ كدام مكافات نیكوئی به جای نیاوردند - من خواستم از آن ها تقدیر نمایم زینب گفت وقتی كه كار با تو باشد با ایشان نیكوئی به از آن توانی كرد [1] .

گوستاولوبون می نویسد: حكومت مأمون به اوج كمال رسیده بود چه كشور آن ها در آسیا تا سرحد چین اتصال پیدا كرده بود در افریقا تا انتهای سرزمین برابره «بربریها» و حبشی ها و یونانیان تا بوسفور متواری شده بودند از مغرب دامنه آن تا اقیانوس اطلس وسعت پیدا كرده بود خلاصه در طول دو قرن این قبایل و طوایف پر دل چنان شدند كه تعلیمات اسلامی تمام آن نژادهای مختلف را به صورت ملت واحد درآورد و از حیث وسعت خاك در ردیف روم بزرگ قرار گرفتند و با این فرق كه حكومت اسلامی نه فقط در قوه و قدرت متصرفات بود بلكه در تمدن نیز بر تمام دنیا تفوق گرفت و تا عصر هارون و مأمون این امپراطوری عظیم با قدرت و تمدن باقی بود و بحال ترقی و تعالی پیش می رفت تا روزی كه زمامداران نالایق روی كار آمدند به تفرقه و انحطاط افتاد [2] .

در مجمل التواریخ و القصص می نویسد: هارون الرشید 23 سال و 7 روز خلافت كرد و پس



[ صفحه 4]



از او امین چهار سال و پنج ماه و دو روز خلافت نمود و مأمون 25 سال و پنج ماه و دو روز خلافت داشت و او جمله عراق را به طاهر بن حسین داد كه نصر بن شیث خارجی قیام كرد ورقه را از او بگرفت و مأمون قسمتی از عراق را به حسن بن سهل داد كه برادر ذوالریاستین بود و ابوالسرایا بر او خروج كرد و چون در خراسان علی بن موسی الرضا علیه السلام را ولیعهد كرد و به همه اطراف نامه نوشت تا پس از مأمون با علی بن موسی الرضا بیعت كنند و در خطبه ها نام او بلند گردانند آل عباس بر این كار انكار و خروج كردند و ابراهیم بن مهدی عم مأمون را بر خلافت برگزیدند و با او بیعت كردند و فضل بن سهل این كار را از مأمون مخفی داشت تا علی بن موسی الرضا به مأمون گفت چنین خطری در پیش است و او را نصیحت ها كرد مأمون به علی بن موسی گفت جزاك الله یابن عمی خیرا و از این پس عزم بغداد كرد و كسی را فراز كرده بود از مجهولان تا فضل بن سهل را بكشند....

و چون به طوس رسیدند علی بن موسی الرضا را كسل دید دستور داد آب انار آوردند و زهر در آن كردند و به دست خویش به وی باز داد تا بخورد مأمون بیرون آمد حضرت رضا علیه السلام جان تسلیم كرد مأمون او را پهلوی پدر دفن كرد كه به مشهد معروف است و از مشهد به بغداد رفت با علامت های سبز مهدی گریخت و آل عباس درخواست كردند كه همان لباس مشكی علامت عباسیان را معمول دارند و طاهربن حسین شفاعت كرد و مأمون قبول كرد [3] .

مأمون خلیفه ی متكبری بود - سیاستمداری كه ایرانی الاصل و عربی التربیة و دارای قدرت فكر و تعمق نظر بود.

از جمله كارهای ابتكاری او در اسلام این كه تتبع علوم حكمت نموده و دستور داد تا تمام انواع علوم حكمت علمی و عملی و طبی را از زبان یونانی به زبان عربی نقل كردند و اقلیدس را حل كرد چنانكه شكل 7 را نسبت به مأمون دهند و شكل مأمونی خوانند - دیگر آن كه مقاسمه اهل سواد به خمسین نهاد در حالی كه قبل از او نصف می بردند - دیگر آن كه در عهد او شایع شد كه قرآن مخلوق است و مردم را الزام كردند به این مذهب و با احمد حنبل به مناظره پرداخت - دیگر آنكه تغییر لباس سیاه به سبز داد - مهم تر از همه این بود كه خواست پس از خود خلافت را به آل علی كه فاضل تر از همه علی بن موسی بود برگرداند و در جریان شورش بغداد كه فضل مأمون را از آن بی اطلاع گذاشته بود و امام رضا علیه السلام جریان را به مأمون اطلاع دادند.



[ صفحه 5]



مامون از فضل پرسید چرا به من گزارش ندادی؟

فضل گفت نخواستم خلیفه پریشان خاطر شود و خود در مقام تدارك و جبران آن بودم

هندوشاه می نویسد: «اینجا امام رضا علیه السلام به مامون فرمود مردم به سبب من و فضل از تو مكدرند بهتر این است كه ما هر دو را از خود دور كنید تا جهان بیارامد و فتنه ها ساكن شود» [4] .

مقصود امام این بود كه خود از این آشوب سیاست بر كنار باشد و مردم هم از دست فضل و برادرش آسوده خاطر شوند مأمون این رأی را پسندید ولی به قیمت جان آن دو تمام شد كه پس از اندكی فضل در حمام كشته شد و حضرت امام رضا علیه السلام در طوس وفات یافت.

هندوشاه نوشته امام انگور دوست می داشت و مأمون دستور داد انگور با سوزن و نخ زهرآلوده از دانه های انگور گذرانیدند و نزد حضرت رضا بردند و او را مسموم كردند.


[1] تجارب السلف ص 159.

[2] تاريخ تمدن اسلام گوستاولوبون ص 227.

[3] مجمل التواريخ و القصص ص 353.

[4] تجارب السلف ص 158.